شبرنگ سلام بچه ها خواستم یه چند نکته به عرضتون برسونم امیدوارم که مثمر ثمر واقع بشه!!!!! با توجه به اینکه الان3 ساله نا سلامتی همکلاسی هستیم و به نظر من روابط همکلاسی اون جور که باید میبود،نبوده (چه رابطه آقایون با خانم ها وبر عکس و چه رابطه هر یک از این 2 جنس با خودشان) بنابراین با اردویی که در پیش داریم و قراره مثلا بهمون خوش بگذره به این نتیجه رسیده ام که و همچنان ناراحتم که اگه قرار باشه جو اردو نیز همانند کلاس بشه مطمئنا اردوی خوب و جذابی نخواهیم داشت پس بیایید از همین حالا تا اونجا که ممکنه اختلافات را کنار گذاشته و جوی مبتنی بر صمیمیت و رفاقت البته با حفط تمامی شئونات را بر اردو حاکم کنیم و ازاین فرصت تکرارناپذیر نهایت استفاده را ببریم. لذا از تمامی برادران و خواهران گرامی تقاضا دارم در صورتی که وقت کردید وبه وبلاگ سر زدید هرکدام نظری زیبا و منطقی درباره اینکه چه کار کنیم که به همه خوش بگذره، بدهید. با تشکر
چرا نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده است؟! در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود. دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود! خدایان از هر دری سخنی میگفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرفهای خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.
ادامه مطلب ...
طنز دانشجویی
ژاپن: بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد! مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند! هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود! عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
ادامه مطلب ... سلام من نمیدونم یکی نباید برگشتن خانم نصرتی از حج رو بطور عمومی تبریک بگه؟؟؟؟ من همینجا به جای همه تبریک میگم زیارت قبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــول ورود به حریم حرم امن الهی ، سنگ زدن بر اهریمن درون ...تبریک مقدمتان گلبارن و زیارتتان مقبول درگاه حق
Queen of the Andes یا “ملکه آندس” گیاهی نایاب است که در طول زندگی خود هر 80 تا 100 سال یکبار گل می دهد. زبان شیطان، ملکه آندس و یا گل لاشه، نام گیاهی غولپیکر در ارتفاعات پرو و بولیوی است که بسیار به ندرت غرق در شکوفه میشود، گاهی در هر 100 سال فقط یکبار! گلهای زیبای آن هم بدبوترین گلهای جهان است. این روزها ملکه آندس غرق در گل شده و همین موضوع، این گیاه را به ستارهای برای عکاسی نبدیل کرده است. گلهای آن هم در بهترین حالت تنها دو روز و نیم دوام میآورند. بسیاری در توصیف بوی شکوفههای ملکه آندس از عباراتی مانند تخممرغ گندیده و فیل مرده و حتی بدتر استفاده کردهاند. اما همین بوی وحشتناک، به تکثیر این گیاه کمک میکند. در واقع ملکه آند س در شرایط خشک و بسیار سخت در ارتفاعات 3000 تا 4800 متری میروید. بویی که برای ما انسانها بسیار وحشتناک است، سوسکهای لاشخور را از فاصلههای بسیار دور جذب میکند و همین سوسکها باعث پراکنده شدن گردههای گیاه و در نتیجه تکثیر آن میشوند. ارسال از اسماعیلی
ارسال از خانم محمدی
آنگاه که تقدیر واقع نگردیده و از تدبیر هم کاری ساخته نیست، خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندام ها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت هست، تجلی کند، اگر همه هستیمان را یک خواهش کنیم، یک خواهش مطلق شویم، اگر با هجوم ها و حمله های صادقانه سرشار از یقین و امیدواریمان بخواهیم، پاسخ خویش را خواهیم گرفت.
چه کار می کنید با درسا.نمیدونم الان کیا اومدن کیا تو راهن بیان ولی هرجا باشید امیدوارم بی خیال درسا نباشید البته این حرفا واسه بچه های ما دور از ذهن هست نکنه از ذوق اردو درس نخونید.
اردو اردو اردو اردو اردو
آاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای باغبانیای 88 بجنبین که دارن به شخصیت کلاسمون توهین میکنن
یعنی چه که اردوی سرفصل درس ما باشه ولی توش هرچی میتونن ارشدی جا بدن؟
مگه اگه بخوان ارشدیا رو ببرن اردو ما رو هم همراشون میبرن؟
من تا یادمه برای اردوهای کارشناسیا 1 یا نهایتا 2تا ارشدی میبرن نه همه ی کلاسشون رو ...
بچه ها تا از دست در نرفته بیاید یه کاری بکنیم و گرنه ضرر میکنیم برای هممون بد میشه بعدشم مسئولین محترم بدعادت میشن این بلا رو سر همه ورودیا میارن
میدونم سر همه شلوغه و درسا سنگینه ولی بیاید این یه بارم که شده کنارهم وایسیم تا بهمون زور نگن.خواهشا همه نظر بدن تنبلی نکنید
داستــانِ زنـدگــی بـروسـلــی ..! ==================== なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあ やバカにかわ鼻高なわ谷中あだ名 はさなたかなあかさやなやまなた あかさ なや帆な肉違耶 خیـلی نـاراحـت کننــده بــود ، خصــوصـــاً ایـن قسـمـتــش !!! なだや羅やわマ !!... سلام به همگی: خوب بچه ها این هم از ترم ششم که تقریبا تمومه تا چشم رو هم بذاریم سال دیگه میرسه انشاا... احتمالا همه فورجه اید وقتی این مطلب رو میزنم ولی به امید خدا تعطیلات خوبی داشته باشید واینکه انشاا... امتحانات رو با موفقیت پشت سر بذارید. تا هفته ی دیگه خداحافظ همگی......... روزی پسر بچه ای در خیابان سكه ای یك سنتی پیدا كرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی ذوق زده شده . این تجربه باعث شد كه بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد ( به دنبال گنج ) !!! او در مدت زندگیش ، 296 سكه 1 سنتی ، 48 سكه 5 سنتی ، 19 سكه 10 سنتی ، 16 سكه 25 سنتی ، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده 1 دلاری پیدا كرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت . در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین كمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حركت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی كه از شكلی به شكل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
ارسالی از خانم محمدی کدام گروه باهوش ترند مردان یا زنان ؟ ادامه مطلب ... از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیزار نشده ای ؟
جبران خلیل جبران
خانمی طوطی ای خرید . اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند . صاحب مغازه گفت : آیا در قفسش آینه ای هست ؟ طوطی ها عاشق آینه هستند ، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند . آن خانم یک آینه خرید و رفت .
ارسالی از خانم محمدی جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد. ارسالی از خانم بازدار
روزی کلاه فروشی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید. وقتی بیدار شد متوجه شدکه کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند. اوکلاه راازسرش برداشت ودید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش رابرروی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه را از سرش برداشت ودر گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری. ارسالی از خانم ملاحی
امتحان پایانی فلسفه بود. استاد فقط یک سوال برای دانشجویان مطرح کرده بود. سوال این بود: "شما چگونه می توانید من را متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟" تقریبا یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه امتحان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی تنبل که تنها ۵ ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد ! "کدام صندلی؟" پیام اخلاقی: مسائل ساده رو پیچیده نکنین
ارسالی از خانم ملاحی نتایج یک نظرسنجی انگلیسی نشان می دهد که زنان حداکثر تا 34 ساعت قادرند یک راز را نزد خود نگه دارند و پس از این مدت زمان آن را به فرد دیگری می گویند. روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ادامه مطلب ... پیرمردی تنها در مزرعه ای زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.
ارسالی از آقای رامیان
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|