شبرنگ مرد که باشی
دستهایت بسته
و به اندازه ی تمام نداشته ها
غرورت می دهند
به کسی چه
تو فقیری!!!
دستانت بوی چه می دهد؟
در دلت چه می گذرد؟؟؟
و هر کس تو را به بهانه ای دوست دارد!
آری مرد که باشی
شاید، تنها دخترت
به دلسوزی زیر سیگاری برایت بیاورد
و دل آشوبیُ
سردردُ
بغضُ
غرور،لحظه ای وا می دارند تو را
که فنا شوی
و مبادا دخترت شبی بی نان بخوابد....
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|