شبرنگ مورد داشتیم مرده دخترشو صدا میزده: ﻃﺮﻑ ﺍﺳﻢ ﺑﭽﺶ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻮﺭﻭﺵ اینقده بدم میاد از اونایی که من ازشون خوشم میاد ولی اونا از من بدشون میاد. ﻫﻤﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎ ﮐﻼً ﻓﻘﻂ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ادامه مطلب ... معروف است که عقب مانده ها چیزی نمی فهمند قرار گرفتند. جسمی می خوانیم. مسابقه را طی کرده ادامه مطلب ... سلام به بچه های باغبانی88 البته اگه کسی از اونا سر بزنه به وبلاگ میگم حال و احوال چطوره؟ چرا کسی به وبلاگ سر نمیزنه؟ مگه چه خبره که 24ساعت روز در هفت روز هفته سرتون شلوغه و نمیتونین به وبلاگ سر بزنین والا اگه تو ناسا هم کار بکنین و یا تو سازمان سیا یه چند ساعتی در روز رو برا خودتون میزارن خلاصه اینکه به وبلاگ بی محلی نکنین چون دل نویسنده اش میشکنه پنج، شش روزی بود مریض بودم نمیتونستم بیام وبلاگ گفتم الن که یکم بهتر شدم بیام ببینم چه خبره ولی خبرخاصی نیود وغیر ازپیام های تبلیغاتی وبعضی ها که انفاقی میان وبلاگ کس دیگه ای نبود خیلی متاسف شدم اگه به همین منوال پیش بره احتمال داره که حذفش کنم که دیگه هرروزبه امیدواهی نشینم مطلب بنویسم خیلی خوبه کسی رو داشته باشی که ... بی منت بغلت کنه بی منت باهاش درد و دل کنی بی منت باهات گریه کنه بی منت پشتت باشه بی منت دوست داشته باشه بی منت رفیقت باشه خیلی خوبه که من تورو دارم اينايي که هميشه کليد دارن اما زنگ ميزنن آسايش آدمو بهم ميزنن
تلویزیون داره میگه :
يکى از دوستام بينيشو عمل کرده، ابروهاشو تتو کرده، گونه گذاشته، مژه مصنوعى گذاشته روزی محمد رضا پهلوی در محوطهی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید. از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟ باران بشدت می بارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند ، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد . از شانس خوبش ، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست آن را از گل بیرون بکشه بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید و در زد . کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی اومد دم در و بازش کرد راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد . ادامه مطلب ... میگم بچه ها کجائی ؟نیستید؟ سر نمیزنین؟خبریه من نمیدونم یا همینجوری وقت ندارین یا شایدم حال ندارین که بیاین؟ در هر حال امیدوارم که سالم باشین من به همینم راضی هستم خوش باشین
یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم ادامه مطلب ... اوایل که دانشکده تموم شده بود چند وقت یبار برا دوستام پیام میفرستادم اکثرا جواب میدادن تا اینکه کم کم تعداد جوابا کم شد و من گفتم لابد شارژندارن من تک میزدم اول مثل پیاما تعداد جوابا بالا بود تا اینکه دیشب تک زدم به دوستان کمتر از نصف جواب رسید فکر کن هنوز سه ماه بیشتر نشده اینقدر از هم دور شدیم فکر کنم سه سال که بشه اسم بیشتر بچه های کلاس تو گوشیمون جزء لیست متروک شده ها باشه. امیدوارم که اینطور نشه در دوستی ها مرز ها را رعایت کنید چون کسی که الان دوست توست ممکن است روزی دشمن تو شوئ و در دشمن ها نیز چون کسی که دشمن توست ممکن است روزی دوست تو شود خواستم برم بگردم یه مطلب حکیمانه ای ،داستان پندآموزی،طنزی چیزی گیربیارم بزنم وبلاگ ولی گفتم بیخیال خودم دست به قلم بشم صفاش بیشتره.پس منتظر نوشته های ناب خودم باشین راستی بچه ها به قول خانم خدری مثل سال بوقی ها اول مهر نرین دانشکده ها زشته دیگه شماها فارغ التحصیل شدین و یه پا مهندسین برا خودتون.من که برازجون کاری ندارم ولی بوشهر برا مدرکم باید برم خواستین برین بوشهر برا کارای فارغ التحصیلی هماهنگ کنین تا منم هموون روز بیام تجدید دیدار بشه خدایا : در تمامی عمرم , به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر , لحظه ای را در ترجیح عظمت , عصیان و رنج , بر خوشبختی , آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند . نمیدانم با سیب به زمین آمدم یا گندم اما میدانم با آب انگور به آسمان میروم! بروسلی رو کشتن ,,تختی روکشتن,,داداشی رو کشتن,,ولی تا حالا دیدی یه معتادرو بکشن؟ سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلام به مهندسای خوب و با معرفت باغبانی 88 ایقد هوس اومدن و نوشتن کرده بودم که نگو ولی خوب شرایط جور نبود . خیلی خوشحالم که وب به راهه و شماها میاین البته به لطف آباجی با معرفت خودم. به خ درویشی گفته بودم از مریضی من چیزی نگه ولی رایحه هست دیگه نکن یعنی هر چه سریعتر انجامش بده.... خدا رو شکر خوبم اگه بگم بهتر از اولم دروغ گفتم چون ..... بگذریم برای مهرلحظه شماری میکنم ... به امید دیدار. نجفی زیارتی
بچه ها سلام خانم نجفی بیمار شده و نیاز به دعا برای خوب شدن داره براش دعا کنید هرکی هم میتونه براش کمپوت و آبمیوه بیاره من آب آلبالو دوست دارم
گر بر سر نفس خود امیری، مردی ادامه مطلب ...
الهی چون آتش فراق داشتی با آتش دوزخ چه کار داشتی . الهی روزگاری ترا می جستم خود را می یافتم . اکنون خود را می جویم ترا یافتم. الهی اگر چه بهشت چون چشم و چراغ است وقتی از من چیزی میخوانی، مرا با لبخند تصور کن، کمی آرام بخوانش، کمی نرم بگویش، حرفم اگر تلخ بود تو نجوا گونه بخوانش، حرفم اگر تند بود تو تنها، بی تعجیل و بی صدا نگاهش کن، حرفم اگر بغض داشت بر من ترحم نکن، واژه های مرا در آغوش بگیر و با من میان همان کلمات حرف بزن چنان که گوئی من ام و تو. آمریکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 4 ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اینترنت ادامه مطلب ... چه انتظار عجیبی!! پليس جلوي يك راننده كه از شماره ماشينش و طرز لباس پوشيدنش معلوم است كه توريسته و مال اين شهر نيست را مي گيرد: قربان شما ديگر چرا؟توريست با همان لهجه شكسته بسته: جناب، من مرتكب خلافي شده ام؟پليس: شما در حين رانندگي با موبايل در حال صحبت بوديد.مرد خارجي: من؟ من اصلاً اينجا كسي را ندارم تا با اوصحبت كنم.پليس: ولي من خودم شما را ديدم كه گوشي را به گوش خود چسبانده ايد.مرد توريست در حالي كه مي خندد مي گويد: والله؛ من از اولين روزي كه وارد شهر شما شدم همه را ديدم كه در حين دور زدن و سر ميادين گوشي خود را به گوش خود مي چسبانند من هم فكر كردم اين هم جزو آيين و مقررات راهنمايي شهر شماست كه با گوشي موبايل ميدان را دور بزنيد و يا از چهارراه رد شويد.آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|