شبرنگ
چند مدتی بود که به دلیل بازدید کم همکلاسی ها خواستم قید وبلاگ رو بزنم ولی برا خودم یه سرگرمی بود تصمیم داشتم اسمش رو عوض کنم که این اسمش آیینه دق نشه برام که چرا همه کس غیر از همکلاسی ها به وبلاگ سر میزنن. وقت نکرده بودم تا اینکه امروز دیدم خانم نصرتی این پیشنهاد رو دادن منم فوری استقبال کردم. پس بدرود همکلاسی های 88 و درود بر دوستان مجازی اگر پوسیده گردد استخوانم
از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی و آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود آمدمو هم آشیان شد با منو همنشین و همزبان شد با منو خسته جان بودم که جان شد با منو ناتوان بود و توان شد با منو دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی این تصویر رو دیدم یاد آقای پاپری مسئول آزمایشگاه شیمی افتادم چقدر آزمایشگاه شیمی با حال بود چقدر خراب کاری میکردیم بچه ها اونایی که شهرشون برف میاد به جای منم ادم برفی درست کنن زمستون هم داره از راه میرسه و حالا میچسپه آدم بشینه نوش جان سلام خوبید؟ نیستید کجائین؟امیدوارم خوب باشین داشتم تو کامپیوتر می چرخیدم یهو چشمم به کلیپ خداحافظی جشن فارغ التحصیلیتون افتاد نگاش کردم دلم هواتون رو کرد ولی اومدم وبلاگ دیدم هیشکی دیگه دلش هوای همکلاسی هاش رو نکرده چه دنیای بی وفاوی. یه وقت کلاه نذارین سر خودتون بگین ماتو فکرتون هستیم وقت نمی کنیم ازتون یاد کنیم عصر یک جمعه دلگیر
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی
را ویران می کنی ، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی ، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند. گفت :که چی؟ هی جانباز جانباز شهید شهید! میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که! گفتم :چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد! گفت :کی؟!! گفتم :همون که تو نداریش! گفت :من ندارم؟! چی رو؟! گفتم :غیرت!!
بر تنم دستی دگر امشب نیایش می کند غیرت ما را چه زیبا آزمایش می کند از وفا داری زما میپرسد ای طبع خموش امتحانی ماورای علم و دانش میکند رفتم از باب الحوائج تا خیابان بهشت دیدم آنجا عشق هم دارد ستایش می کند
امشب شب نهم محرمه امشب زمزمه همه هیئتیا اینه ای اهل حرم میر علمدار نیامد علمدار نیامد علم دار نیامد
موقع نمازش که می شد، فرشته چپ و راست، عزا می گرفتند که چه کنند؛ بچه هاشما هم هر خاطره یا چیز چالبی از دوران تحصیل دارین بنویسین تا تو صفحه اصلی وبلاگ نمایشش بدم سال سه تو اتاقمون 4تا باغبانی 88 بودیم و یه شیلاتی 89. بنده خدا آسم داشت و براش عطر و اسپری و ادکلن مثل سم ما هم هر چهارتامون عادت داشتیم از اینا استفاده کنیم خصوصا خانم کرمی و اون بنده خدا چقدر حرص میخورد دلم برا اون موقع ها خیلی تنگ شده شوریده سری که شرح ایمان می کرد / هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
شش ماهه على به دوش بابش دادند / یک جام از آن باده نابش دادند ادامه مطلب ... آقای زارعی میگن خبرای که در مورد باغبانی 88 هست بازدید و نظر بیشتری داره والا بچه های88 سرشون خیلی شلوغه و اصولا مثل شما سالی بیار اتفاقی میان وبلاگ منم که نمیتونم از خودم خبر بسازم و بزنم وبلاگ. پس این میشه که اکثر مطالب وبلاگ سرگرمی و طنزه شما ببخشید.... و یا اینکه بیشتر بیاین.... چون الان چند مدتی غیر از خانم نصرتی به صورت گاه وقت کس دیگه ای از بچه ها نمیاد وبلاگ راستی به های که احیانا مشکل دندون دارن وزیت مجانی پیش خانم آقای قدرتی این مخبر ما خانم نجفی تازه امروز یادش افتاده به من بگه این خبر رو بزن وبلاگ بچه ها تورو خدا یه کم زود به زود خبرا رو به خانم نجفی برسونید تا اخبار تازه و بکر باشه هر چند دیر شده و شاید اکثرتون خبر داشته باشین ولی خب خالی از لطف نیست که این خبر رو بزنم و به رسم ادب بهشون تبریک بگم نارنجی: اگر چه دنیا به شکلی که ما می شناسیم، دیر یا زود به پایان خواهد رسید، اما این دلیل نمی شود که مردم قبل و بعد از آن، به دنبال سرگرمی هایی چون نوشتن شعرها و جملات جالب روی در و دیوار حمام و دستشویی و دیگر مکان های عمومی نباشند.
سلام دوستان گلم خوبید انشاءا.. چند روز دیگه محرم شروع میشه گفتم شاید نتونم بیام مطلب بذارم گفتم پیشاپیش بیام و این ماه و ماه بعد رو خدمتتون تسلیت بگم ما رو هم تو عذا داریاتون شریک کنید بد اندیشی به حکیم ارد بزرگ دشنام می داد ، که فلان اندیشه شما درست نیست ، و فلان حرف شما بد است و ... حکیم به آرامی و مهر با او سخن می گفت . چون بد اندیش رفت نزدیک حکیم بزرگ شدم و گفتم چرا پاسخی شایسته ، به او ندادید ؟! آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|